کرکپاتریک(۱۹۹۹،۱۹۹۹۸،۱۹۹۷،۱۹۹۵،۱۹۹۴،۱۹۹۲؛کرکپاتریک و شیور،۱۹۹۲،۱۹۹۰)

نظریه بولبی (۱۹۸۰،۱۹۷۳،۱۹۶۹) را درمورد دلبستگی والد-نوزاد به قلمرو دین

تعمیم داده است. وی در این کار رویکردی ویژه را برای بررسی پیوندهای میان

رشد آغازین و دین،و اقتضائات آن ها در زندگی کودکان و بزرگسالان پدید آورد.

برحسب توصیف کرکپاتریک از کار بولبی نظریه دلبستگی بر آن است که نوعی

نظام ابتدایی رفتاری و زیستی-اجتماعی از طریق تکامل در نوزاد تعبیه شده

است تا مجاورت نوزاد را با اولین کسی که از او مراقبت می کند حفظ کند،و به

این ترتیب نوزاد را از تهاجم وسایر خطر های طبیعی دور نگهدارد،نظریه

دلبستگی منتقدانی هم دارد(مثلا کگان ۱۹۹۸)،اما کرکپاتریک نشان داده است که

این مبنای نظری ممکن است به تبیین تفاوتهای فردی در دینداری کمک کند. مثلاً

یادآور شده است که خدای سنت های مسیحیت بازتاب چهره آرمانی و حاکی از

دلبستگی،و امنیت خاطر است. به همین ترتیب، دین ممکن است به نحوی عام

تر باعث آرامش و احساس امنیت بشود،به ویژه در مواقع فشار روانی و سایر دشواری ها.

 

این مشاهدات باعث شد که کرکپاتریک و شیور،(۱۹۹۰) به این گمان افتند که

دلبستگی و دین شاید از راه های مهمی با هم در پیوند باشند. آنها فرضیه

جبران» را مطرح کردند که بر اساس آن کسانی که روابط اطمینان بخشی با پدر

و مادرشان (یا هر مراقبت آغازین دیگری نداشته‌اند) ممکن است بخواهند این

فقدان رابطه را با اعتقاد به خدایی مهربان و شخصی و در دسترس جبران کنند.

این فرضیه با (فرضیه مدل ذهنی) در تضاد بود؛بر اساس فرضیه مدل ذهنی،

دینداری اشخاص را دست کم تا حدی روابط توام با دلبستگی آنها در اوایل

زندگی تعیین می کند؛یعنی آنها ممکن است عقاید مذهبی شان را بر اساس

دلبستگی هایی شکل دهند که در اوایل زندگی شان تجربه کرده اند.

در بررسی که برای آزمودن این آرا طراحی شده بود،کرکپاتریک و شیور(۱۹۹۰)

شواهدی برای فرضیه جبران به دست آوردند،اما فقط در کسانی که از خانواده

های نسبتا غیر مذهبی بودند. این یافته‌ها مجموعا با فرضیه مدل ذهنی در

تضاد بودند. بررسی های بعدی در مورد نوجوانان(گرانکویست۲۰۰۲) (گرانویست و هاگکول۲۰۰۱) و دانشجویان

(گرانکویست ۱۹۹۸)(گوانکویست و هاگکول ۱۹۹۹)در سوئد،و در مورد ن

بزرگسال در ایالات متحده(کرکپاتریک ۱۹۹۷) نیز فرضیه جبران را تا حدی تایید کردند.

نوشته های کرکپاتریک درباره دلبستگی و دین منبعی غنی از آرا و اندیشه ها

برای تحقیق تجربی فراهم آورده اند.

مثلاً معلوم شده که نظریه دلبستگی برای درک مفهوم سازی‌های مربوط به 

خدا،و رفتارهای مذهبی از قبیل نیایش و تبلبُل (ژاژگویی) به کار می آید، و

تجربه دینی را با عشق رمانتیک پیوند می‌دهد(کرکپاتریک۱۹۹۷،۱۹۹۴،۱۹۹۲؛ کرکپاتریک و شیور ۱۹۹۲)

پژوهش های بعدی کارایی نظریه دلبستگی را برای فهم دین ثابت کرده اند.

اشلمن،دیکی،مراسکو،شپارد و جانسون(۱۹۹۹) با کودکان ۴تا ۱۰ ساله مصاحبه و

والدینشان را نیز واررسی کردند.اشلمن و دیگران نتیجه گرفتند یافته‌های آنان

مدل نظریه دلبستگی کرکپاتریک و شیور(۱۹۹۰) را تایید می کنند. مثلا وقتی

کودکان از اوایل دوره کودکی به اواسط آن می رسیدند،فاصله شان با والدینشان

بیشتر میشود و در عین حال احساس نزدیکی به خدا نیز در آنها افزایش می

یافت،درست همانطور که در نظریه دلبستگی پیش‌بینی شده است.

ضمناً این پژوهشگران به این نکته هم پی بردند که ادراک خدا به صورت مذکر

ممکن است خدا را از دختران و ن دور کند»

دیگی و دیگران (۱۹۹۷) شواهدی هم یافتند که ظاهراً پیش‌بینی‌های نظریه

دلبستگی را تایید می‌کنند؛آنها نتیجه گرفتند که هر قدر کودکان از والدین خود

مستقل تر شوند خدا بیش از پیش به صورت جایگزین دلبستگی کامل در می آید»

 

 

قاب پژوهشی ،نظریه دلبستگی و دین (کرکپاتریکو شیور،۱۹۹۰)

 

در این تحقیق،کرکپاتریک و شیور فرضیه های جبران و مدل ذهنی را با توجه به

پیوندهای میان دلبستگی کودک به والدین و دینداری بزرگسالان آزمودند. داده

ها از دو وارسی گردآوری شدند_یکی شامل ۶۷۰ پاسخ پرسشنامه ای در یکی از

رومه های یکشنبه بود،و دیگر عبارت بود از نمونه ای فرعی شامل ۲۱۳ نفر از

همان پاسخ‌دهندگان که حاضر شدند در بررسی دوم هم شرکت کنند. معیارهای

گوناگون،از جمله مقیاسهای آلپورت و راس(۱۹۶۷) برای سنجش جهت گیری

مذهبی باطنی و ظاهری به کار گرفته شدند جنبه هایی از دین ورزی را مشخص

کنند. دلبستگی والد-کودک به شیوه ای استاندارد اندازه گیری شد،که پاسخ ها

را در یکی از سه مقوله(درصد های داخل پرانتز پس از بررسی کرکپاتریک و

شیور اقتباس شده‌اند) جای می داد:

مطمئن(۵۱درصد) کناره‌گیری (۸ درصد)،و مضطرب/دو سو گرا (۴۱ درصد).

.دلبستگی به راستی نشانه دینداری بود،البته به نحوی نسبتا پیچیده. کسانی که

از روابط مبتنی بر دلبستگی والد-کودک کنار گیر برخوردار بودند تمایل داشتند

مراتب بالاتری از دینداری بزرگسالان را گزارش دهند،و کسانی هم که دلبستگی

های مطمئن داشتند مراتب فروتری در دین داری را گزارش می‌دادند،اما این امر

فقط در مورد پاسخگویی هایی صدق می کرد که مادرانشان نسبتاً غیر مذهبی بودند.

طبقه بندی دلبستگی ظاهراً با گزارش‌های حاکی از تجربه تبدیل ناگهانی ارتباط

مستقیم تری داشت،زیرا پاسخگویی های مضطرب/دوسوگرا بسیار بیش از

پاسخگو های سایر گروه های دلبستگی چنین تبدل هایی را در دوره‌ای از زندگی

شان گزارش می کردند (۴۴درصد در مقابل کمتر از ۱۰ درصد). دین ورزی

خانواده تاثیری بر این ارتباط نداشت.

این بررسی مبتنی بود بر گزارش‌های بزرگسالان از دلبستگی آغازین و دینداری

خانواده،پس خاطره و سایر سوگیری ها ممکن است بر پاسخ ها تاثیر گذاشته

باشند. مولف آن اشاره کردند تحقیق آنها تا حد زیادی نوعی بررسی مقدماتی در

باب روابط دلبستگی-دین است.

لیکن،یافته های اولیه آنها بر انگیزاننده و بیشتر مؤید فرضیه جبران اند(اگرچه

فقط در مورد کسانی که در این بررسی از خانواده های نسبتاً غیر مذهبی اند).

دلایل این امر نامعلوم و نیازمند تحقیق بیشتر است.

 

گرانکویست و هاگکول(۱۹۹۹) دریافتند که گزارش‌های بازنگری در مورد

دلبستگی به والدین نشان دهنده نوعی پیوند مثبت میان امنیت دلبستگی و دین

ورزی برپایه اجتماعی سازی اند. پرهیز در دلبستگی به والدین با دینداری مبتنی

بر عواطف در پیوند بود. دلبستگی نامطمئن با تبدل این ای ناگهانی در ارتباط بود.

بررسی دیگری درباره نوجوانان سوئدی نشان داد که ناامنی در دلبستگی با دین

ورزی مبتنی بر عواطف،تجربه تغییرات مذهبی،و جهت گیری سنیِ تازه»

(عقیده به درمان پزشکی به جای دین،عقیده به پدیده های فرا

روانشناختی،علاقه به اندیشه های مذهبی دیگر،و از این قبیل) در ارتباط است (گرانکویست و هاگکول،۲۰۰۱).

این یافته ها راً با پیش‌بینی‌های نظریه دلبستگی همخوانی دارند.

سرانجام، یادآوری این نکته اهمیت دارد که پژوهش مورد بحث می پوشید که تجربه های دلبستگی در دوره کودکی را با دین نوجوان و بزرگسال پیوند دهد.

پژوهش های دیگر روابط میان دلبستگی بزرگسال دین ورزی بزرگسال را بررسی

کرده‌اند. مثلاً کرکپاتریک(۱۹۹۸)۰ نتیجه گرفت که دانشجویانی که نسبت به خود

و دیگران نگرش مثبت دارند از خدا هم تصاویر مثبتی در نظر می آورند،و

رابطه با او نیز درک مثبتی دارند.به علاوه، داده‌های طولی از نمونه فرعی این

دانشجویان نشان داد که گرایش آنان به مذهبی شدن در کمتر از یک سال بعد با

این نکته در پیوند است آنها در زمان وارسی اصلی در مورد خود دچار نگرش

منفی و درباره دیگران دارای مدل‌های مثبت بودند. این یافته ها با پژوهش های

دیگر درباره روابط میان دلبستگی و دین در زندگی بزرگسالان (مثلاً کرکپاتریک،

۱۹۹۵؛کرکپاتریک و شیور،۱۹۹۲) همخوانی دارند. تنلشوف و فارو( ۲۰۰۰ )نیز

دریافتند که در میان دانش‌آموزان محافظه کار مدارس مذهبی سبک های

دلبستگی مطمءن بزرگسالان با نوعی معیار بلوغ معنوی رابطه مثبت دارند.

نظریه دلبستگی ظاهراً تلویحاتی برای دین دارد که فراتر از روابط دلبستگی کودک -والد است.

 

روانشناسی دین از دیدگاه فروید

نظریه دلبستگی و پژوهشهای مربوط به آن

دین و زیست شناسی(چکیده ای از کتاب برنارد اسپیلکا)

دلبستگی ,های ,دین ,بررسی ,کرکپاتریک ,نظریه ,نظریه دلبستگی ,ممکن است ,دلبستگی و ,در مورد ,دین ورزی ,پیش‌بینی‌های نظریه دلبستگی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دفتر یادداشتی از آنچه می اندیشم، می خوانم و یاد می گیرم، به اشتراک می گذارم. بهترین وبلاگ معرفی خودرو و اخبار دنیای اتومبیل استخدام رانندگان آرمش مشاوره تلفنی تحصیلی خراسان غربی سوالات بنای سفت کار درجه 2 { امتحانات نهایی } عمومی چیست خرید سفره قلمکار پرسش مهر:آیا محیط مدرسه دلپذیر،دلخواه و شاد است؟